چیز خاصی نیست

احساس های خوبی که گاهی وقت ها از یه حالت دوست داشتنی بهم دست می ده رو دلم می خواد هر طور شده نذارم به آخر برسه .یه جور پارادوکس کسل کننده که باهاش طرفم و با وجود لمسش از دوران شیرین مغزی تر تا کنون اولین باراین مدیر داخلی مدرسه ی راهنمائی بودکه پارادکسش رو از تو مغز من کشید بیرون تا دیگه هیچ وقت نتونم از خیالش فرار کنم می دونستم اما بهم گفت که اگه خوشیا کوتاه نباشن خوشی نمی شن و انتظار لازمه ی لذت بردنه . تو زندگی این روز هام یا بهتر بگم این سال هام مواجهه با این مسئله خیلی زیاد شده اما یه کیسی که توش خیلی زیاد بااین قضیه برخورد کرده و می کنم کتاب بوده وقت هایی که از ته دل می خوام داستان تموم نشه ، این قضیه در مورد شیر کاکائو هم به صورت بسیار نادر اتفاق می افته الان یکی از اون مواقعه که بهش برخوردم بعضی فیلم ها هم برام خیلی سخته به آخر رسیدنشون .

اه یه تصادف دیگه از خودم لجم می گیره آخه چرا خواستم آرتیست بازی در بیارم که الان همه ی پولمو بخوام بدم صافکاری اگه ان تا هم اه بگم بازم کمه ، خیلی کمه .

وقتی "فریدون 3 پسر داشت" رو می خوندم یه آلبوم از عمر دیاب گوش می دادم می خوندم و تلخیشو زیر دندون هام می جوییدم و رو زبونم مک می زدم تنها چیزی که فکر و ذهنم حاضر بود بپذیره این آلبوم بوداز اون به بعده که این آلبوم شد بارکشه تمام لحظه های تلخ من چند روز پیش که نوستالژی دانشگاه منو گرفته بود این آهنگ ها با صدای گرم خوانندشون یکم نجاتم دادن یادم افتاد پسر های فریدون بیشتر بدبختی داشتن ، مسخره !

اون پاراگراف اول رو برای این نوشتم که بخوام از کتاب دن کامیلو تعریف کنم تو این مایه ها میشه به شوایک هم اشاره کرد . کتاب بسیار جالب بود من خودم تعریفش رو تو کتابلاگ خوندم واقعآ حقشه هر چی ازش خوب گفته بشه چیز دوست داشتنیه .دلم نمی خواست تموم بشه اما شد از دست من دیگه کاری ساخته نیست .

راستی برای کتاب خوندن بیشتر ازیه کتاب آرامش بخش با فضایی بدور از تنش استقبال می کنید یا از کتاب هایی که به قلم نویسنده تمام مغز و روانتون یه دور که چه عرض کنم بعضآ چند دور پیاده و باز سوار می شه ؟

معیارانتخاب کتاب بقیه برام جالبه .

No comments: